آرشام مکوندیآرشام مکوندی، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

شکوه لحظه های زندگی

مسافرت (قسمت چهارم)

1392/7/11 20:53
759 بازدید
اشتراک گذاری

 در ادامه سفرمون از شهر زیبای تبریز به سرعین رفتیم. هوای سرعین خیلی سرد بود و قطرات شبنم که به صورتمون میخورد جان تازه ای بمون می بخشید:

عسل قبل رفتن از هتل به بازار سرعین. چون هوا سرد بود حسابی آرشام رو به لباس گرم مجهز کردیم: قلب

عسل 

عسل در لابی هتل: 

عسل

  سوغات سرعین عسل بسیار خوشمزه هست که ما هم برای عسلمون، عسل خریدیم.

 پدر و پسر در بازار سرعین :

عسل

 از سرعین به مقصد رامسر راه افتادیم. بین راه در گردنه های حیران که با زیبایش آدم را شگفت زده میکنه چندین بار ایستادیم و از دیدن مناظر زیبا لذت بردیم. از سرعین تا انزلی همش بارون می بارید.

عسل در گردنه حیران:

عسل

ناهار رو تالش خوردیم:

عسل 

 عسل

توی عکس بالا عسل دستش رو از پنجره ماشین بالا برده تا قطرات ریز بارون به دست قشنگش بخوره.

ویلایی که رامسر اجاره کرده بودیم، باغ خیلی بزرگی داشت که پر بود از درختای گردو، سیب، کی وی و...

عسل در باغ ویلا: 

عسل 

صااحب ویلا اجازه داده بود که آرشام از میوه های درختا بچینه. توی این عکس هم عسل داره کی وی می چینه (البته کال بود):

عسل

عسل 

 یک روز از رامسر به طرف جواهرده حرکت کردیم که فوق العاده زیبا بود. توی مسیر سه تا آبشار خیلی قشنگ داشت. 

عسل

عسلعسل

 

پدر و پسر کنار آبشار جواهر ده:

عسل

دریاچه قو (جواهرده):

عسل

پدر و پسر در حال قدم زدن زیر بارون (جواهرده):

عسل

بعد از ظهر هم به ساحل رامسر رفتیم. چون آب سرد بود عسل فقط شن بازی کرد:

عسل

هنر نمایی مامان:

عسل

عسل

رامسر

یک روز از رامسر برای صرف ناهار به جنگل بسیار زیبای سه هزار رفتیم.

عسل در حال چسباندن برگها در جنگل سه هزار:

عسل

عسل

عسل

حدود نیم ساعتی بود که نشسته بودیم که بارون شروع به بارش کرد و بابا بزرگ و بابا تصمیم گرفتند کباب ها رو آماده کنند و بعد بریم به طرف تنکابن ناهار بخوریم. در واقع بارون فراریمون داد:

پدر و پسر

برای خوردن ناهار کنار یک سد تنظیمی نرسیده به تنکابن ایستادیم و کبابهای خوشمزه رو نوش جان کردیم :

عسل

فرداش هم به موزه رامسر رفتیم. در محل موزه حوضی بود که چند تا ماهیخاویاری توش بود و آرشام خیلی خوشش اومده بود:

ماهی

یک روز هم به بام سبز لاهیجان رفتیم:

عسل

عسل

مسیر بعدی کلاردشت بود. دقیقا پشت ویلایی که کلاردشت اجاره کردیم، رودخونه بود که خیلی جالب بود و مواقعی که خونه بودیم آرشام رو کنار رودخونه می بردیم:

عسل 

 عسل

عسل در حال شن بازی در حیاط ویلا:

عسل

آرشام و پدر بزرگ در رودبارک کلاردشت:

عسل

عسل

بعد از کلاردشت سمت به تهران و سپس اهواز حرکت کردیم.

خدا رو شکر سفر خیلی خوبی بود و به همه خیلی خوش گذشت. آرشام توی این سفر با خیلی چیزهای جدید آشنا شد. که مامان و بابا هم خیلی خوشحال بودن که قند عسلشون تونسته خیلی از چیزهای طبیعی رو  از نزدیک ببینه و لمس کنه. 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان اهورا
18 آبان 92 9:58
وای چه جاهای خوشکلی رفتین منم دلم سفر میخواد خیلی با صفا بوده ان شالله همیشه به گردش عزیزم